گردشگرى در قرآن (2)

نویسنده : ابوالقاسم یعقوبى




از حدیث هایى مانند (اطلبوا العلم ولوبالصین)34 نیز مى توان آموخت که اسلام براى فراگیرى علم و دانش مرز نمى شناسد و گردشگرى و جهانگردى را در رابطه با اندوخته هاى علمى و فراگیرى تجربه از دیگر ملت ها و کشورها لازم و ضرورى شمرده و به مسلمانان دستور و فرمان اکید داده است.
ادبیات فارسى و عربى ما نیز، از همین فرهنگ قرآن و سنّت اثر پذیرفته و در آثار باقى مانده و موجود ملى و مذهبى، به مسأله گردشگرى و جهانگردى اهمیت و توجه فراوانى شده است:
در این شعر که منسوب به حضرت على(علیه السّلام) است، به مسأله سیر و سفر و جدا شدن از وطن و زادگاه اشاره شده و گذشته از این که سفر و گردشگرى را تعالى بخش شمرده به فایده هاى پنجگانه آن نیز پرداخته است.
1. غم زدایى و پیدایش نشاط و شادابى
2 . فقرزدایى و رسیدن به زیستى شایسته
3 . دانش آموزى و فراگیرى تجربه.
4 . آشنایى با فرهنگها و آداب و رسوم
5 . دوست یابى و شناخت یاران نیک و بزرگوار.
شاعران فارسى زبان نیز در این زمینه به نکته هاى ارزشمندى اشارت کرده اند. سعدى شیرین سخن، که خود جهانگردى را به مدت سى سال آزموده است، مى سراید:
در اقصاى عالم به گشتم بسى
ز هر گوشه اى توشه اى یافتم
همو در ره آوردهاى سفر و گردشگرى مى سراید:
جهانگشته و دانش اندوخته
بر همین اساس انسانهایى را که مسافرت نمى کنند و بسته به خاک و وطن خویشند، پخته و کامل نمى شناسد:
اگر پارسایى سیاحت نکرد
سعدى، هشیارى، حکمت اندوزى و حکمت آموزى خود را مرهون جهانگردى ها مى داند.
اوحدى نیز، گردش و جهان دیدن را مقدمه گشایش روزنه هاى نوین در زندگى مى شمرد:
آن که شش ماه در سفر باشد
نظامى، پویایى و بالندگى اندیشه و پختگى و ناب شدن خرد را درگرو سفر مى داند:
سرعت عقل در جهانگردى
فردوسى، فرزانگى و آزمودگى آدمى را در پرتو گردشگرى و جهانگردى میسّر مى شمرد:
درست است گفتار فرزانگان
جهان آزموده دلاور سران
عطار گوید سیاحت و سفر زمینه بروز استعدادها، خلاقیّت ها و ابتکارهاست:
زین بحر همچو باران بیرون شو و سفر کن
و شاعرى دیگر اندر فواید سفر و جهانگردى گفته است:
اى دل ارچند در سفر خطر است
آن که چون سایه گشت خانه نشین
زاغ کزآشیان نپرد

نمونه ها و الگوها

بخش گسترده اى از بحثهاى قرآن در قالب سرگذشت اقوام پیشین و داستانهاى گذشتگان بیان شده است. توجه به این نکته که تاریخ بستر حوادث گوناگون است و آنچه را به صورت ذهنى و فلسفى جست وجو مى کند، گاه در صفحه هاى تاریخ به صورت عینى قابل بازیابى است، نقش محورى و زیربنایى تاریخ را نشان مى دهد. مطالعه و نگرش به تاریخ و دیدن و گشتن در مکانهاى تاریخى که ظرف وقوع رخدادها بوده اند، عمر آدمى را به بلنداى عمر بشر دراز مى سازد و آموزه هاى نظرى و عملى و کاربردى فراوانى را فرا راه جوامع بشرى مى نهد.
قرآن، با نقل فصل ها و فرازهاى از داستان گذشتگان، روایتى تصویرى و هنرى از اندیشه و فرهنگ آنان را به نمایش مى گذارد و حسّ کنجکاوى آدمى را براى ردیابى و شناسایى مکانها و سرزمینهاى وقوع این داستانها بر مى انگیزاند و همین به نوبه خود گونه اى گردشگرى و جهانگردى را مى طلبد که قرآن در ضمن بیان قصه ها داستانهاى گذشتگان مردمان را به آن سو فرا مى خواند:(نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین.)35
ما نیکوترین سرگذشت را با این قرآن که به تو وحى کردیم، برتو حکایت کنیم و تو پیش از آن از بى خبران بودى.
توجه به واژه (قصص) در بحث مورد نظر مى تواند راهگشا و درس آموز باشد:
(کلمه (قصص) در قرآن بر وزن (عَسس) آمده نه (فِرَق جمع فرقه) واژه یادشده صورت جمع ندارد و در اصل به معناى (پى گیرى) و (ردیابى) است… قصص به معناى رمان یا حوادث خیالى نیست، بلکه به معنى سرگذشت و ماجراى واقعى است.)36
بنابراین، بهره ورى از قصص قرآنى آن گاه به شایستگى انجام مى گیرد که انسانها در راستاى پى گیرى و ردیابى رخدادها قرار گیرند و با گردش ونگرش در ظرف و بستر داستانها از آن پند و عبرت آموزند و تنها به شنیدن و مطالعه بسنده نکنند.
امام على(علیه السّلام) مى فرماید:
(لن یصدق الخبر حتى یتحقق العیان.)37
گزارش آن گاه مورد تصدیق و تأیید است که عینى و خارجى باشد.
در این جا مى پردازیم به ارائه سیمانگارى قرآن درباره شمارى از شخصیتهاى الهى که زندگى آنان همراه بوده است با سفرها و مهاجرتهاى گوناگون:

ابراهیم مهاجر

تاریخ نویسان، براى حضرت ابراهیم سه هجرت و مسافرت نقل کرده اند:
1 . از زادگاهش بابل به سوى شام
2 . از شام به مصر
3. برگشت از مصر به شام.
البته این ها افزون از سفرهاى پى درپى آن حضرت از فلسطین به مکه در جریان بردن هاجر و اسماعیل است.
قرآن در آیه هاى زیر به سفرها و هجرتهاى ابراهیم اشارت مى کند:
(فآمن له لوط; و قال انى مهاجر الى ربّى، انه هو العزیز الحکیم.)38
لوط به او ایمان آورد و گفت: من به سوى پروردگارم مهاجرت مى کند; زیرا او پیروزمند و حکیم است.
(ونجّیناه ولوطاً الى الأرض الى بارکنا فیها للعالمین.)39
او و لوط را رهانیدیم و به سرزمینى که آن را برکت جهانیان قرار داده ایم، بردیم.

سفرهاى فرزندان یعقوب

ییکى از قصه ها و داستانهاى درس آموز و پرنکته قرآن، داستان حضرت یوسف است که خداوند آن را (احسن القصص) نامیده و به گونه گسترده و ریز به پى گیرى این قصه پرداخته است:
(این قصه ذکر پیغامبران و ذکر فرشتگان و پریان و آدمیان و چهارپایان و مرغان و سیر پادشاهان و آداب بندگان و احوال زندانیان و فضل عالمان و نقص جاهلان و مکر و حیلت زنان و شیفتگى عاشقان و عفت جوانمردان و ناله محنت زدگان و تلوّن احوال دوستان، و عداوت و شماتت خویشان در فرقت و وصلت و عزّ و ذلّ و غنا و فقر و اندوه و شادى و تهمت و بیزارى و امیرى و اسیرى، این همه نکته ها در این قصه بجامانده و در این قصه علم سرّ و علم فقه و علم تعبیر خواب و علم فراست و علم معاشرت و سیاست و تدبیر معیشت، در مى آید و….)40
در مجموع به سه سفر در آیات قرآن براى فرزندان یعقوب اشارت شده است:
1 . نخستین سفر از کنعان به مصر به اتفاق همه فرزندان به جز بن یامین. (ده نفر).
2 . دومین سفر به اتفاق و همراهى برادر یازدهمى به نام بن یامین.
3 . و سومین سفر، فرزندان یعقوب به همراهى پدر براى دیدن یوسف و پایان قصه پرغصه.41
قرآن، با اشاره به نکته هاى ریز این رفت وآمدها و سفرها، مسائل و مباحث تربیتى، اخلاقى، عاطفى و انسانى ظریفى را نیز در لابه لاى آن گنجانده است.
یکى از پیامهاى این سیر و سفرهاى فرزندان یعقوب(علیه السّلام) آن است که:
درشرایط ناسالم اقتصادى و در تنگناهاى معیشتى نباید به بهانه این که در این جا زادم، ماندگار شد و تن به ذلّت و حقارت داد. بلکه باید رنج سفر و مسافرت را بر خود هموار ساخت و با برنامه ریزى و حفظ شؤون و ارزشهاى انسانى و دینى با سایر شهرها و کشورها ارتباط و پیوند برقرار کرد و این مهم شدنى نیست، مگر با رفت وآمد و سیروسفر و شناسایى امکانات کشورهاى مورد نظر.

موسى و خضر (دو گردشگر ناهمگون)

موسى در مصر به دنیا آمد و در آن جا مدتى بزیست. در وى، از همان دوران نوجوانى و جوانى روحیه ستم ستیزى و مددرسانى به ستمدیدگان دیده مى شد. بر اثر درگیرى که بین دو نفر سبطى و قبطى به وجود آمد و موسى به کمک سبطى شتافت و مرد قبطى را نقش بر زمین ساخت و روز دیگر نیز شبیه همین ماجرا تکرار شد42، فرعونیان فهمیدند موسایى که به دنبال آن مى گشتند هموست; از این روى به جست وجو پرداختند تا دستگیرش کنند، موسى پس از آگاه شدن از این امر ترسان و نگران از شهر بیرون رفت:
(فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجّنى من القوم الظالمین.)43
ترسان و نگران از شهر بیرون شد. گفت: اى پروردگار من، مرا از ستمکاران رهایى بخش.
این نخستین سفر موسى بود که از مصر به سوى مدائن انجام گرفت و پیش از نبوت بود.
دومین سفر وى پس از ازدواج با دختر شعیب از مدائن به سوى مصر بود که در طى همین سفر به مقام پیامبرى رسید و خداوند برادرش هارون را به کمک موسى فرستاد تا همراه و همگام با یکدیگر مردم را از ستم فرعونى برهانند و آنان را به عبودیت حق رهنمون گردند.44
سومین سفر موسى همراه با بنى اسرائیل به سوى بیت المقدس بود که به قدرت خداونى دریا شکافته شد و موسى و همراهیان از آن گذشتند و فرعونیان در کام امواج دریا فرو رفتند و این خود آیت و نشانه اى شد براى عبرت و پندگیرى آیندگان.
چهارمین سفر سرنوشت ساز موسى، که به گردشگرى و جهانگردى شباهت کامل دارد، آن بود که: موسى براى دیدار و ملاقات با بنده شایسته خداوند حضرت خضر(علیه السّلام) به سوى (مجمع البحرین) حرکت کرد. وسایل سفر را فراهم ساخت و همراه یوشع بن نون، که خدمتگزار او بود، به سوى این سرزمین به راه افتادند. هنگامى که پس از چندى راه پیمایى به نقطه موعود رسیدند، موسى مردى را دید که آثار نبوت درچهره اش پیدا و سیمایش از سماحت و تقوا حکایت مى کرد. پس از صلح و سلام و آشنایى با خضر، موسى آمادگى خود را جهت فراگیرى علم و دانش از خضر اعلام کرد. و خضر نیز با شرایطى آن را پذیرفت و سفر این دو پیامبر، که نوعى جهانگردى نیز به شمار مى رفت، آغاز شد45. در لابه لاى این سفر و گردش نکته هاى فراوانى است که این نوشتار را گنجایش آن نیست. آنچه به عنوان ره توشه این سفر و گردشگرى مى تواند آموخت آن است که براى ایجاد تبادل فرهنگى و آموختن علم و تجربه باید عزم را جزم کرد و رنج و سختى آن را نیز به جان خرید; زیرا (نابرده رنج گنج میسّر نمى شود.)

ذوالقرنین (یا الگوى جهانگردان)

قرآن در آیات شانزده گانه سوره کهف از شخصى سخن مى گوید که سفرهاى گوناگون به اطراف و اکناف جهان داشته و با جهان پیمایى به سوى شرق و غرب شتافته و آثارى از خود به یادگار گذاشته است. در این که این جهانگرد با کدامین مرد معروف تاریخ برابر مى شود، میان مفسران و مورخان گفت وگو بسیار است.
1 . مراد از ذوالقرنین اسکندر مقدونى است؟46
2 . یکى از پادشاهان یمن به نام (تبع) بوده است؟47
3 . بزرگ ترین امپراطور چین است که در تاریخ آمده است.48
4 . کورش پادشاه هخامنشى است؟49
و نیز در این که پیامبر بوده یا پادشاه و یا فردى شایسته و صالح و نیز چرا به او (ذوالقرنین) گفته اند، سخن بسیار است که به بیان یک روایت از امام على(علیه السّلام) در این باره بسنده مى کنیم:
(قام ابن الکواء الى على(علیه السّلام) وهو على المنبر فقال: یا امیرالمؤمنین اخبرنى عن ذى القرنین نبیّا کان ام ملکا؟ واخبرنى عن قرنه من ذهب من فضّة؟ فقال له: لم یکن نبیّا ولا ملکا ولم یکن قرناه من ذهب ولافضّة، ولکنه عبداً احب اللّه فأحبه الله ونصح لله ونصحه الله، وانما سمى ذالقرنین لأنه دعا قومه الى اله عزوجل فضربوه على قرنه فخاب عنهم حیناً ثم عاد الیهم فضرب على قرنه الآخر، وفیکم مثله.)50
ابن کواء از امام على(علیه السّلام) که بر فراز منبر نشسته بود پرسید: اى امیرمؤمنان به من گزارش ده که ذوالقرنین پیامبر بود یا پادشاه؟ و شاخ او از طلا بود یا نقره؟
امام على(علیه السّلام) فرمود: نه پیامبر بود و نه پادشاه و شاخهاى او هم از طلا و نقره نبود. او بنده اى از بندگان خدا بود که محبت خداى در دل داشت و خدا هم او را دوست مى داشت. خالصانه در راه خدا گام برداشت خداوند هم به او اخلاص و پاکى داد. علت نامیدن او به ذوالقرنین، آن بود که قوم خویش به سوى خدا فراخواند، بر سر او ضربت زدند از میان آنان مدتى پنهان شد. دوباره پس از مدتى برگشت باز هم بر او ضربه زدند. و در میان شما مردم هم چنین فردى وجود دارد [اشاره به خود ایشان].
به هر حال، آنچه درباره این شخصیت مى توان گفت، چند نکته است:
1 . از آیات قرآنى بر مى آید که ذوالقرنین جهانگردى صاحب هنر و دیندار و هدفدار بوده و با عنایت و مدد خداوندى از وسیله سریع السیر و شتابنده اى نیز برخوردار بوده است که دشت و هامون و کوه و کویر را درمى نوردیده و با این وسیله زمین پیما به شرق و غرب جهان آن روز گام نهاده است و زندگى پر تحرک و پرکارى داشته که گردشگرى و سیر و سفر جزء اساسى و بنیادى آن را تشکیل مى داده است.
2 . وى با استفاده از ابزار مهندسى مدرن و پیشرفته زمان خودش، دست به ابتکارهاى جالب و سازنده اى زده است که ایجاد و احداث سدّآهنین همراه با مسّ گداخته و با شیوه مهندس دقیق از آن جمله است.
3 . سردارى بزرگ و بزرگوار بوده که در ایجاد سدّ بزرگ و سرنوشت ساز در منطقه کوهستانى هیچ گونه امکانات مالى و ابزارى از مردم نگرفته و فقط از بازوان پر توان مردم آن مرز و بوم سود جسته است.
4 . از ویژگیهاى سدّسازى او، استحکام و استوارى و کیفیت ساخت آن بوده است که راه نفوذ مفسدان منطقه به نام (یأجوج و مأجوج) را بسته و جلو جنایتها و غارتگریهاى آنان را به کلى گرفته است.
5 . از مجموع آیات مى توان فهمید که او سه سفر به سه سو داشته و از هر کدام خاطره اى نظر او را جلب کرده است:
الف. در سفر به غرب، منظره غروب خورشید در میان دریا او را به یادکارگاه ذوب فلزات انداخته و همین نکته مى رساند که او از هنرمندان و مهندسان زمان خویش بوده است.
این منظره در هنگام غروب خورشید که تابش چند ساعته افق، دریا را کاملاً از بخار آب انباشته مى کند و شعاع خورشید در فضاى آب گونه بخار به رنگهاى مشعشع جلوه مى کند، بسیار دلربا و فریبنده است که ذوالقرنین را نیز به سوى خود کشانده است.
ب. ذوالقرنین سفر خود به غرب را پایان داد، سپس عزم شرق کرد و در این مسیر راه پیمود تا به خاستگاه خورشید رسید. در این بخش از سفر به مردمى برخورد کرد که در سطحى پایین از لحاظ فرهنگى مى زیستند، با پوشش اندکى که بدن آنها را در برابر آفتاب نمى پوشانید زندگى مى کردند، خانه و مسکن نداشتند و از امکانات نخستین زندگى محروم بودند و به این منوال زندگى مى گذراندند.
ج. سومین مرحله سفر و جهانگردى ذوالقرنین را قرآن این گونه ترسیم مى کند:
(ثم اتبع سببا، حتى اذا بلغ بین السدّین وجد من دونهما قوما لایکادون یفقهون قولاً، قالوا یا ذالقرنین ان یأجوج ومأجوج مفسدون فى الأرض فهل نجعل لک خرجا على أن تجعل بیننا وبینهم سدّاً….)51
باز هم راه را پى گرفت تا به میان دو کوه رسید، در پس آن دو کوه مردمى را دید که گویى هیچ سخنى را نمى فهمند. گفتند: اى ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج در زمین فساد مى کنند، مى خواهى خراجى برخود مقرر کنیم تا تو میان ما و آنها سدّى برآورى؟…
بدین سان درمى یابیم که ذوالقرنین از شخصیتهایى بوده که با عقل و درایت و مدیریت شایسته و بهره گیرى از امکانات مادى و معنوى، بهترین و پیشرفته ترین استفاده ها را کرده و با سیروسیاحت و گردشگرى و جهانگردى گامهاى سودمند و سازنده اى در رفع محرومیتها و دفع جنایتها و تباهیهاى جامعه خویش برداشته است.
پیام زندگى او به روایت قرآن مجید آن است که: با تکیه بر قدرت لایزال پروردگارى و استفاده بهینه از نیروهاى مردمى مى توان در برابر بزرگ ترین باندهاى تباهى و فسادآفرین ایستاد و با اقدامهاى نوین و مبتکرانه جلو نفوذ و سلطه آنان را گرفت و تاخت و تاز آنان را محدود و مهار ساخت.
نیز از این داستان مى توان آموخت که در سیروسفر و گردش و جهان دیدن، با صحنه ها و نیازهایى روبه رو مى شود که او را وادار به تصمیم گیرى و برنامه ریزى و طراحى مى کند و چه بسا در این گونه سیروسفرها به ره آوردهاى ابتکارى و دستاوردهاى دست اول و نوپیدا نیز بتوان دست یافت که با سالها مطالعه و آموزش ذهنى و علمى برابرى کند.

نکته پایانى

از جریان ذوالقرنین در قرآن به خوبى مى توان آموخت که گام نخست در زمینه گردشگرى و جهان گردى برخوردارى از امکانات و ابزار مناسب است: (انا مکنا له فى الارض).
در جهان امروز که جهان ارتباطات نام گرفته، صنعت توریسم جایگاه ویژه خود را داراست. بهره بردارى صحیح و سالم از این صنعت در کشور اسلامى ایران باید با الهام از قرآن و ارزشهاى اسلامى همراه باشد و نخستین شرط موفقیت آن این است که: زمینه هاى جذب توریست را فراهم آوریم و در چارچوب قوانین مذهبى و آداب و رسوم ملى، این صنعت مهم و سودآور را فعّال و پویا سازیم.
تهیه امکانات رفت و آمد، اسکان، نقل و انتقال و استفاده بهینه از فرصتهاى به دست آمده، ایران اسلامى را در جهان امروز بهتر و بیش تر مطرح خواهد کرد و داوریهاى بوقهاى تبلیغاتى جهان استکبار را به کلى دگرگون خواهد ساخت. سرمایه گذارى در این صنعت و فراهم سازى اسباب و مقدمات مناسب با شأن و شکوه جمهورى اسلامى نیاز زمان و نظام ماست و این درسى است که از قرآن مى توان به خوبى آموخت:
(انا مکنا له فى الأرض وآتیناه من کل شئ سببا فأتبع سببا.)52

پي نوشت :

34 . (بحارالانوار)، ج180/1.
35 . سوره (یوسف) آیه 3.
36 . (آفرینش هنرى در قرآن)، فولادوند134/.
37 . (فهرست غرر)، ج88/7.
38 . سوره (عنکوبت)، آیه 26.
39 . سوره (انبیاء)، آیه 71.
40 . (قصص قرآن)، بلاغى4/.
41 . سوره (یوسف)، آیه 58 ـ 100.
42 . سوره (قصص) ،آیه 15 ـ 20.
43 . همان مدرک، آیه 21.
44 . سوره (طه)، آیه 9 ـ 35.
45 . سوره (کهف) ، 60 ـ 83.
46 . (التفسیر الکبیر) فخر رازى، ج21 ـ 22 163/. (کامل ابن اثیر) ج282/1 ـ 296.
47 . (المیزان)، ج385/13.
48 . (ذوالقرنین یا تسن چى هوانک تى)، بزرگ ترین پادشاه چین، استاد کامبوزیا، شرکت سهامى انتشار.
49 . (المیزان)، ج396/13. نظریه منسوب به ابوالکلام آزاد هندى است که در این باره کتابى نگاشته و به فارسى نیز ترجمه شده است.
50 . بحارالانوار، ج40/39.
51 . سوره (کهف)، آیه 93 ـ 94.
52 . (همان)، آیه 74 ـ 85.

برگرفته از : کاوشى نو در فقه اسلامى - شماره 14
منبع:http://www.porsojoo.com